جدول جو
جدول جو

معنی عج عاج - جستجوی لغت در جدول جو

عج عاج(عَ)
با بانگ و فریاد از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب در مادۀ عج) : مانند سیل مواج و بحر عجاج و ابر عجعاج و ریح مهداج بجنبش درآمده متعاقب روان شد. (از درۀ نادره ص 229) ، اسب گرامی نژاد سالخورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عجاج
تصویر عجاج
با بانگ و فریاد، پرآواز
فرهنگ فارسی عمید
(جِ جِ)
کلمه ای که بدان شتر ماده را زجر کنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَعَ جَ)
فریاد. (اقرب الموارد). ج، عجاعج
لغت نامه دهخدا
(حِ طَ)
بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بار گران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زجر کردن ناقه را به کلمه عاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بار بار برداشتن آواز را و فریاد و بانگ کردن. (منتهی الارب) ، یا را جیم کردن به لغت قضاعه، گویند: هذا راعج خرج معج، یعنی راعی خرج معی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَجْ جا)
با بانگ و فریاد از هر صاحب صوتی. (اقرب الموارد) (از آنندراج) (شرح قاموس) (از مهذب الاسماء) : نهر عجاج و فحل عحاج. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، روز گردانگیز. (منتهی الارب). روزی که در آن غبار باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَجْ جا)
عبدالله بن روبه بن لبیدبن صخرالسعدی التمیمی معروف به عجاج و مکنی به ابوالشعثاء در جاهلیت متولد شد شعر گفت سپس اسلام آورد و تا خلافت ولید بن عبدالملک بزیست. در اواخر عمر زمین گیر شده در حدود سال 90 هجری قمری درگذشت.
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجعاج
تصویر عجعاج
ونگی بانگی پرآوا، پیر شتر نژاده، پیراسپ نژاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذ لاج
تصویر عذ لاج
زند گانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
گرد، دود، گول، نو دیده نو کیسه فرومایه بوتیمار از مرغان آبی، بانگی پرآوا، گرد انگیز، دود انگیز
فرهنگ لغت هوشیار